جزئیاتی جدید از قتل دختر 17 ساله اصفهانی به دست پدر

در حالیکه بیش از 48 ساعت از مرگ دختر 17 ساله در اصفهان می گذرد ، جزئیات بیشتری از این ماجرا توسط پدر وی فاش شد.

به گزارش سایه به نقل از عبرت، بامداد چهارشنبه هفته گذشته ماموران کلانتری 23 اصفهان در پی اعلام گزارشی از سوی مرکز فوریت های پلیسی مبنی بر وقوع مرگی مشکوک خود را مقابل یک منزل مسکونی واقع در خیابان جی اصفهان رساندند و مشاهده کردند عده زیادی مقابل منزلی تجمع کرده اند. ماموران با پرس وجو از اهالی محل مطلع شدند به احتمال زیاد مرگ در آن خانه رخ داده است. لحظاتی بعد افسران تجسس وارد حیاط کوچک منزل مسکونی شدند و خود را در برابر جسد دختر نوجوانی دیدند که روی یک تشک قرار دارد.

با رؤیت جنازه موضوع به بازپرس ویژه قتل و تیم بررسی جرم اطلاع داده شد تا آنان ضمن حفظ صحنه مرگ متوفی دلایلی را که ممکن است به رازگشایی ماجرا بینجامد، مورد کنکاش قرار دهند. دقایقی بعد شاه محمدی بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی با این پیش فرض که مرگ مشکوکی رخ داده است به جمع حاضران پیوست تا تحقیقات قضایی نیز در این خصوص بدقت انجام پذیرد.

مقتول دختری 17ساله به نام فرزانه بود که به نظر می رسید بر اثر خفگی جان باخته است و آثار و علائمی از کبودی نیز در ناحیه سر و صورتش دیده می شود



در این دقایق بازپرس قتل با دقت در حاشیه های منزل و فراخواندن تمام اعضا خانواده به رفتار خواهر بزرگتر متوفی مشکوک شده و او به عنوان اولین نفر در تحقیقات حضور پیدا می کند و پس از مدتی کوتاه با اظهارات ضد و نقیض خود بخشی از رازهای مربوط به این مرگ دلخراش را فاش می سازد و بدنبال او برادران 15 ساله و 19 ساله فرزانه نیز نکاتی را بیان می کنند که حکایت از اطلاع اعضاء خانواده از این ماجرا دارد.

دقایقی بعد مادر مقتوله نیز لب به بیان حقیقت گشوده و پرده از تراژدی مرگ فرزانه بر می دارد.

با این اظهارات و با وجود تمامی سرنخ های موجود در قتلگاه و با توجه به اقاریر صریح احمد پدر مقتوله که انجام این جنایت را به گردن می گیرد، پدر 53 ساله مقتوله با دستور بازپرس شاه محمدی بازداشت و به پلیس آگاهی منتقل شده و تحقیق از او آغاز می گردد.

احمد در بازجویی ها قتل دخترش را پذیرفت و حفاظت از آبروی خانوادگی را انگیزه فرزندکشی اعلام کرد.

آغاز ماجرا


فرزانه دختر نوجوانی بود که بدون هیچ مشکلی همراه والدینش زندگی می کرد تا اینکه چندی قبل شوهرخواهر او به نام سعید دچار وسوسه شد و با هدف تصاحب خواهرزنش، فرزانه را به اجبار ربود و به محلی نامعلوم فرار کرد.

در پی ناپدید شدن دختر 17ساله خانواده او به جست وجو پرداختند و در حالی که می دانستند سعید مقصر این ماجرا است بدون اینکه ابتدا به مراجع قضایی متوسل شوند درصدد برآمدند خودشان این مشکل را حل کنند.

10 روز پس از این واقعه در حالی که خانواده فرزانه به بن بست رسیده و از سر ناچاری اقدامات قانونی را نیز انجام داده بودند دختر نوجوان از سوی مرد آدم ربا آزاد شد و به خانه بازگشت.

پس از آزادی فرزانه به دستور بازپرس دادسرای عمومی اصفهان شوهرخواهر وی بازداشت شد اما غائله در همین جا به پایان نرسید، دختر نوجوان که 10 روز بحرانی را پشت سر گذاشته بود این بار در وضعیتی بدتر قرار گرفت.

او از آن پس مجبور بود رفتارهای تند خانواده خود و آزارهای کلامی آنان را تحمل کند و این شکنجه های روحی و روانی زمانی شدت گرفت که اطرافیان این خانواده به جای تلاش برای فیصله دادن به بحران به این موضوع دامن زدند و با حرف ها و شایعه های خود سبب شدند فرزانه و پدرش تمامی درها را به روی خود بسته شده ببینند.

در این میان فرزانه با وجود رفتارهای اطرافیان تصمیم گرفت درس و تحصیلاتش را ادامه دهد اما آتش هوس سعید هم چنان شعله ور ماند و این بار خانواده داماد دربند شروع به تهدید فرزانه و پدرش کردند و اقداماتی را برای بی آبرو کردن دختر نوجوان انجام دادند.

از سویی مزاحمتهای مکرر این مرد در مسیر مدرسه باعث شد که خانواده تصمیم به جلوگیری از ادامه تحصیل او بگیرند.

در این بین فشار جهت طلاق خواهر بزرگتر و ازدواج اجباری فرزانه از سوی مرد هوسران شدت گرفت تا آنجا که بنا بر اعترافات متهم به قتل پاسخ پدر به دختر فقط یک جمله بود؛

«یا باید خودم را بکشم یا تو را تا از همه این مشکلات رهایی یابم.»

ساعاتی قبل از جنایت

اکنون پدر و دختر که از یافتن راه حلی منطقی ناتوان بودند در برابر یک تصمیم قرار گرفتند که هر دو سرش پایانی مگر مرگ نبود .

فرزانه پس از شنیدن گفته های پدر، به فکر فرو رفت و مرد 53 ساله نیز در این اندیشه غرق شد که کدام یک از گزینه ها را انتخاب کند. هر دو نفر ساعاتی بعد به نتیجه یی یکسان رسیدند .

احمد در اعترافاتش به پلیس توضیح داد که فرزانه پذیرفت خودش کشته شود تا پدر زنده بماند. نخستین ساعات بامداد چهارشنبه بود که فرزانه به انتهای راه رسید.

احمد در حالی که همسرش خواب بود به همراه دختر بزرگ خود بر بالین فرزانه حاضر شد، دختر جوان در سکوت دست خواهر بزرگش را گرفت و اجازه داد تا پدر او را به کام مرگ بکشاند.

به این ترتیب احمد در حالیکه سایرین نیز در صحنه حضور داشتند دختر خود را خفه کرد و در نهایت موضوع به پلیس اطلاع داده شد.

اما آیا این نکات تمامی واقعیت مرگ این دختر 17 ساله است و یا وقوع این جنایت نتیجه شور با سایر اعضاء خانواده نیز بوده است.

حقایق موجود بیانگر این است که درست یکروز قبل از این واقعه فرزانه به جهت شکایت پدرش از سعید شوهر خواهرش و با توجه به موضوع ربوده شدنش توسط پلیس بازداشت شده و پس از حضور در مرجع قضایی و با قرار قانونی تحویل پدرش می شود و در حالیکه نگرانی از اتفاقات بعدی را در سر می پروراند به خانه باز می گردد.

در طی این مدت و حسب اظهارات موجود وی گرفتار حملات لفظی و فیزیکی شده و تا پاسی از شب سه شنبه به مجادله با والدین می پردازد.

به نظر می رسد در این میان یک تصمیم جمعی برای تنبیه جدی وی وجود داشته ، بگونه ای که شنیده شده درگیری لفظی همچنان ادامه پیدا می کند.


        احمد در گفتگویی اختصاصی با خبرنگار عبرت با تشریح مشکلاتی که برای دخترش رخ داده بود گفت:هفت ماه پیش دختر بزرگترم را به عقد سعید در آوردم ، اما مرتبا بین آنها اختلاف وجود داشت و این مسئله موجب نگرانی خانواده شده بود.

بارها به خانواده دامادم مراجعه کردم تا تکلیف را روشن کنند اما هیچ تغییری صورت نگرفت.

احمد در حالیکه بشدت می گریست گفت:اخیرا به خانواده دامادم گفتم که برایتان هدایای عید را خواهیم آورد ولی نه تنها از پذیرش من خودداری کردند بلکه در کمال وقاحت موضوع فسخ ازدواج دختر اول و علاقه پسرشان به دخترم را طرح نمودند.

همین ایام سفری برای ما پیش آمد و ناچار به قصد زیارت منزل را ترک کردیم ، و پس از بازگشت متوجه عمیق تر شدن مشکلات دختر بزرگم شدیم بگونه ای که وی اظهار کرد شوهرش حتی از خوردن غذای پخت او خودداری می کند و هنگامی که به پرس و جو در این رابطه پرداختم اینبار وی با صراحت درخواستش را مطرح نمود اما از آنجا که این کار را خلاف شرع و قانون می دانستم بشدت در مقابل خواسته او مقاومت نموده و از پذیرشش امتناع کردم ولی مزاحمتها همچنان ادامه داشت و زخم زبانها و حرفهای مردم نیز به آن اضافه شد تا جایی که حتی قادر نبودم به کوچه بروم و در مسجد نماز بخوانم.

اندکی پس از آن تصمیم گرفتم فرزانه را به مدرسه بفرستم، اما مزاحمتها مجددا آغاز شد و او حتی در مسیر مدرسه نیز در امان نبود.

در طی این مدت برای آنکه در روحیه دخترم خللی وارد نشود همه گونه امکاناتی برایش فراهم نمودم تا بلکه قائله ختم گردد و در نهایت نیز ناچار شدم فرزند اولم را از همسرش سعید جدا کرده و طلاقش را دنبال کنم.

ولی حتی این مسئله نیز مشکل را حل نکرد و بلاخره کار به بازداشت این جوان هوسران توسط پلیس و دختر معصومم کشیده شد و در نهایت روز سه شنبه با احوالی بیمار برای تحویل گرفتن فرزانه به دادگاه رفتم و با کفالت او را به خانه بازگرداندم.

از همان ساعت بحثها شدت گرفت و او را کتک زدم، طفلک صدایش در نیامد و تنها می گفت من چه باید بکنم، چاره ای نداشتم و حرفهای مردم و شنیدن سخنان اتهام گونه مرا در وضعیتی دشوار قرار داده بود.

شرافتم لکه دار شده بود و از شر افکار مسموم رهایی نداشتم، در کنارش نشستم و گفتم: یا تو باید بمیری یا من تا از این وضع رقت بار خلاصی پیدا کنیم، او پیشانی مرا بوسید و گفت من هم قادر به ادامه این راه نیستم و اگر قرار است کسی از دنیا برود من بهترین فرد هستم چون با رفتن شما مشکلی حل نمی شود و سایر افراد هم گرفتار می شوند.

آن شب فرزانه بر خلاف همه شبها به درخواست من در طبقه پائین خوابید، تصمیم خودم را گرفته بودم و جدا می خواستم به زندگیش خاتمه دهم.

احمد در حالتی رقت بار ادامه داد: تقریبا همه اعضا خانواده از تصمیم من اطلاع داشتند اما فکر نمی کردند که اینکار عملی شود.

شب به کندی می گذشت بارها نشستم و به چهره معصومش خیره شدم، هنگام اذان صبح مانند هر روز بیدار شدم به بالای سرش رفتم ، خواهرش را نیز بیدار کردم و سپس او را نیز بیدار کردیم.

حرفهای آخر بین ما زده شد برای آخرین بار گفتم بین من و تو یک نفر باید زنده بماند و فرزانه به آسودگی خوابید و خود را داوطلب مرگ کرد.

برای آخرین بار صورتم را بوسید و من هم با او وداع کردم، دستهایش را در دست خواهرش گذاشتم و بعد با دستمال و پلاستیکی که از قبل آماده کرده بودم جانش را گرفتم.

مقاومتی نکرد، در این دقایق همه بیدار بودند و هر کدام در گوشه ای از خانه نشسته بودند، قرار مان این بود که موضوع را خودکشی نشان بدهیم اما بعد بار پشیمانی به سراغ همه آمد و به پلیس اطلاع دادیم.

دخترم قبل از مرگ بارها عذر خواهی کرد و اشتباهش را گوشزد نمود ولی همچنان معتقد بود که اگر زنده بماند تا ابد باید بار معصیت و زخم زبان و مزاحمت را بدوش بکشد.

احمد در خاتمه گفت: من دخترم را کشتم و این سخنان را نه برای خلاصی از گناهی که مرتکب شده ام نمی گویم، بلکه می خواهم کسانی که دستشان می رسد این مسئله را تعقیب کنند.

می خواستم عبرت دیگران شوم ، عبرت پدرها و مادرها و دختران جوان و افراد بی غیرتی که به سادگی با شرافت خانواده ها بازی می کنند.

اجازه دادم عکسم را به مردم نشان دهید تا عمق غم و درد یک پدر در این لحظات حس شود و با دیدن چهره معصوم دخترم دیگران به فکر فرو روند.

از شما می خواهم این مسئله را پیگیری کنید، من مجازات را می پذیرم اما نکند کسی که عامل اصلی اینهمه بدبختی ما شده به سادگی رها شود و دوباره خانواده دیگری را بی آبرو کند.

دامادم در وقوع این ماجرا موثر بوده و اگر شیطان درون او اینهمه عذاب را به ما تحمیل نکرده بود امروز فرزانه به مدرسه می رفت و از مسئولان می خواهم که او را نیز به جازات اعمالش برسانند.

دخترم فریب رفتارها و حرفهای دروغ و داستان پردازی های دامادم را خورد و در روزهای آخر برای نجات ما خود را به او علاقه مند نشان می داد اما می دانستم که فرزانه برای رهایی خود از دست اتهامهای مردم به این سو رفته است.

گزارش ها حاکی از آن است که پیکر این دختر دانش آموز به خاک سپرده شد و پدر و خواهرش با قرار قانونی روانه زندان شدند و تحقیقات بیشتر در این زمینه ادامه دارد.

در این رابطه سید ضیا الدین فائق محقق و پژوهشگر مسائل اجتماعی گفت:

موضوع جنایتهای خانوادگی و اینگونه رفتارهای خشن علیه زنان و دختران که بعضی به آن به اشتباه اقدام شرافتمندانه نیز می گویند در بسیاری دیگر از نقاط دنیا نیز مطرح است و حوادث مشابه آن حتی در کشورهای اروپایی نیز رخ داده است، اما این ماجرا از جنس حوادثی است که باید به دقت در تمام زوایای آن جستجو و کنکاش کرد چون در جامعه اصیل و سنتی کشور ما بوقوع پیوسته است.

در میان مجموعه نکات مهم این واقعه رقت بار و تلخ مسائل بسیاری وجود دارد که در این فرصت نمی توانم به تمام آنها بپردازم و به صورت اجمال باید عرض کنم که فرزانه و فرزانه های دیگر از یک سو قربانی هوس و شیطان صفتی برخی مرد نماها و از یک سو گرفتار جهالت خانواده هایشان می شوند.

تصور میکنم برای روشن شدن زوایای مختلف این جنایت باید فرصتی بیش از اکنون در اختیار داشته باشیم اما بعنوان موضوع هدف صرفا به مسئله حریمهایی که میتواند از وقوع حوادث مشابه خصوصا در کشور خودمان جلوگیری کند اشاره خواهم کرد.

نخست آنکه خانواده بعنوان اولین و مهمترین نهاد مهمی که فرد در آن تربیت یافته و رشد می کند وظیفه دارد تا با رعایت برخی اصول به رسمیت شناخته شده بین خود و افرادی که بدلایل مختلف با آن در ارتباط هستند مرزهایی را قائل شود.

اینکه فردی بعنوان داماد وارد خانواده ای شود و پس از مدتی سمت و سویی متفاوت گرفته و همسرش را نادیده انگاشته و عضو دیگری از خانواده را هدف قرار دهد امری نیست که به سادگی رخ دهد.

به عبارتی نوع برخورد و شیوه ایجاد ارتباط اعضاء دیگر خانواده می بایست بگونه ای باشد که رعایت برخی هنجارها صورت پذیرفته و مانع ظهور و بروز علاقه های حساسیت برانگیز گردد.

این مسئله نه تنها در درون خانواده و برای دختری جوان و ناآگاه بلکه برای دیگران نیز ممکن است رخ دهد، در عین آنکه هیچگاه نباید وابستگان را با برچسب زدن و اتهام زنی روبرو کرد و نباید زمینه های شک و تردید را فراهم آورد که این خود مقدمه انحراف در افراد میشود اما باید بین دختران و نامحرمان دیواری بلند بکشید و اجازه نداد که حریم امن مبدل به جولانگاه غریبه ها شود.

گرچه ایجاد مهارتهای لازم برای ارتباط سالم با جنس مخالف امری ضروری و در حقیقت نیاز امروز جامعه ما تلقی می شود اما این به آن معنی نیست که برای مثال خانواده اجازه دهد دختری بی تجربه و دارای روحی سراسر احساس خود را گرفتار عشقی نافرجام کند.

در خاتمه خاطر نشان می کنم که عشق در نوجوانان و جوانان را باید به رسمیت شناخت اما همراهی والدین میتوان همین مسئله را هدایت کرده و ساماندهی نموده و ساختارمند نماید ضمن آنکه تصور می کنم بخش اعظمی از دختران و پسران ما نسبت به مسائل قانونی و مشوع بی اطلاع هستند برای مثال خیلی از افراد نمی دانند که بر اساس ماده 1048 قانون مدنی جمع بین دو خواهر ممنوع است اگر چه به عقد منقطع باشد، پس می بینیم که اساسا طرح رابطه در این ماجرای اخیر خلاف قانون و شرع بوده و مخالفت در مقابل آن نیز امری معقول اما راه انتخابی کاملا اشتباه و ناپسند، که دختری معصوم با این شیوه بی رحمانه تن به مرگ بدهد.

سوال این است که مراجع قانونی پس برای چه زمانی گذاشته شده اند و مگر نمی شد مسئله را از آن طریق دنبال کرد ضمن آنکه خوب است قضات محترم دستگاه قضایی در نمونه های اینچنین با در نظر گرفتن جمیع شرایط مراقب تصمیم خود باشند.

ایکاش قاضی محترم با مجموعه اطلاعاتی که در اختیار داشتند فرزانه را با شرایط خاص به خانواده می سپردند و یا او پس از مشاوره خانواده به آنها تسلیم می شد.
نظرات 2 + ارسال نظر
یلدا یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 12:05 ب.ظ

ماجرای واقعا ناراحت کنندخ ای بود
من دختری بیست ساله هستم
حدود ۴۰ روز است که با خانئاده دچار مشکل شدم
و اگر فقط چند روز دیگر به رفتارم ادامه دهم
احتمالا سرنوشتی شاید حتی بدتر از فرزانه نصیبم شود
نمیدونم دنیا چه جوریه
با بعضی ها حسابی راه میاد با بعضی ها هم اصلا راه نمیاد
از خدا میخام کمکم کنه و شعله کینه رو توی من خاموش کنه

فاطمه یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 ساعت 12:16 ب.ظ

عجب رسمیه رسم زمونه غصه ی داد و دردو خزونه
میرن ادما از اونا فقط خاطرهاشون به جا میمونه
پائیزه پائزه تک برگ خزون تو دشت جنون میریزه میریزه برگ های دل امید منم کم کم میریزه
ی دختر ۱۷ ساه شاید میتونست تا ۷۰ سالگی بلکم بیشتر زندگی کنه
یعنی حدود ۵۳ سال دیگه
اندازه ی کل عمر باباش
میتونست شاید بشه ی ادم مهم یه دکتر یه مهندس یه اتاد دانشگاه
یه معلم دلسوز
متونست عروسیشو ببینه بچه هاشو و حتی نوه و نتیجه هاشو
درسته مقصر اولیه شوهر خواهر بوده اما
حق فرزانه مرگ نبوده
اا خدا میداند و ما نمیدانیم
چیزی که الان هست اینه که
فرزانه دیگه نیست
حالا به هر دلیلی
این جور وقتاست که فقط باد پذیرفت
اون الان تو بهشته
از یه دکتر بودن هم بهتر
من
شکست عشقی خوردم همه هم فهمیدن
میخاستم خود کشی کنم اما
با خوندن این مطلب دیدم که من چقدر ناشکرم
من خیلی قدر نشناسم
هیچکس منو دوست نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد