به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران ، اقتصاد این کشور همواره با چهار مشکل درازمدت مواجه بوده است که عبارتند از سرمایه گذاری ناکافی در زیرساخت های اقتصادی، روند سریعاً رو به افزایش هزینه های درمانی و حقوق بازنشستگی جمعیت پیر و سالخورده، حجم بالای کسری بودجه و ثابت ماندن درآمد خانواده هایی که وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند.
این مشکلات به موازات گذشت زمان توسعه پیدا کرده است تا جایی که در حال حاضر اقتصاد آمریکا را با یکی از جدی ترین بحران ها مواجه کرده است.
در میان چهار مشکل فوق به نظر می رسد مشکل مربوط به ثابت ماندن درآمد خانواده های پایین جدول درآمدی نقش مهمی در بحران فعلی داشته است که با توجه به اهمیت موضوع در این جا به آن می پردازیم.
به طور کلی آمریکا با 43500 دلار سرانه تولید ناخالص داخلی (بر مبنای ارزش واقعی واحد پول ثابت در کشورهای مختلف) پس از کشورهای برمودا، لوکزامبورگ، جرسی، گینه استوایی، امارات متحده عربی، نروژ، گورنسی، جزایر کی من و ایرلند در رتبه دهم جهان قرار دارد و از تمامی اقتصادهای بزرگ دیگر جهان جلوتر است.
با این حال،آمریکا دارای نابرابرترین و غیرمتعادل ترین توزیع درآمد در بین تمامی اقتصادهای بزرگ جهان است و این روند طی دهه های گذشته رو به افزایش بوده است. مطابق با دفتر بودجه کنگره آمریکا، در سال 2004، 5/53 درصد از کل درآمد کسب شده در آمریکا متعلق به یک پنجم خانواده های این کشور که در بالای لیست قرار دارند بوده است و یک پنجم دیگر از خانواده ها تنها 1/4 درصد از کل درآمد را کسب نموده اند.
در این سال یک درصد از جامعه آمریکا، 3/16 درصد از کل درآمدها را کسب نموده که این میزان نسبت به دهه های 1970- 1960 دوبرابر شده است.
همزمان با افزایش درآمد تمامی خانواده های آمریکایی، بیشترین میزان افزایش درآمد متعلق به یک قشر خاص بوده است.شورای رقابت پذیری می گوید:«درآمد 60 درصد از خانواده های آمریکایی که در انتهای لیست قرار دارند، بین سال های 1986 تا 2005 تنها کمتر از 10 درصد افزایش یافته است. در حالی که درآمد یک پنجم خانواده هایی که در ابتدای لیست قرار دارند، 5/32 درصد و درآمد 5 درصد خانواده های ابتدای لیست 49 درصد افزایش یافته است.»
دلیل این دوگانگی در میزان درآمد نیروی کار چیست؟ دیدگاه غالب این است که آنهایی که در انتهای لیست قرار دارند، دارای مهارت و یا تحصیلات افرادی که در ابتدای لیست هستند، نمی باشند. این افراد در تلاش برای تطبیق خود با تغییرات تکنولوژیکی و رقابت با سایر کارگرانی که در بازارهای اقتصاد جهانی با دستمزدهایی پایین کار می کنند، نمی توانند از افزایش حقوق مناسب و سایر مزایا بهره مند گردند.
با این حال آمارها نشان دهنده تغییرات پویا و نوسان میزان درآمد نیستند. درآمد بسیاری از آمریکاییان با گذشت زمان افزایش یافته و یا کاهش می یابد. به عنوان مثال، طی سال های 1989 تا 1998، 47 درصد از خانواده های یک پنجم انتهای لیست به گروه بالاتری صعود کرده و در مقابل 47 درصد از خانواده های یک پنجم ابتدای لیست، به گروه های پایین تر انتقال یافته اند.
در این بازه زمانی، جایگاه 60 درصد از خانواده های آمریکایی در این لیست تغییر نموده است.
بسیاری از سیاستگزاران امریکا تصدیق می کنند که ثابت باقی ماندن میزان درآمد خانواده های انتهای لیست، می تواند به منزله یک آسیب بالقوه برای اقتصاد آمریکا باشد.
بن برنانکه، رییس بانک مرکزی آمریکا در یک سخنرانی در سال 2007 گفت: «اگر ما از کسانی که بر اثر تغییرات اقتصادی آسیب دیده اند، حمایت نکنیم، جامعه ممکن است تمایلی برای پذیرش پویایی و تحرک پذیری که امری ضروری جهت توسعه اقتصادی است، نداشته باشد.»
آمریکایی ها از دیرباز نسبت به افراد ثروتمند و مشهور نگاهی دو سویه داشته اند. تجار و بازرگانان موفق گاهی به عنوان سردمداران صنایع مورد تشویق و ستایش قرار می گرفتند و گاهی نیز به آن ها عنوان دزد را می دادند.
امروزه برخی از هنرپیشگان و ورزشکاران از ثروتمندترین افراد به شمار می روند که افکار عمومی جامعه نیز از آنها حمایت می کند.