((حقیقت: این مطلب از بلاگفا به بلاگ اسکای منتقل شده است.)) صنایعی در اقتصاد دنیا هستند، که همیشه یار و یاور دولتمردان در پویایی اقتصاد همان کشور هستند. صنایعی که غالب مردم کشورمان، از آن به عنوان یک تفریح یاد می کنند؛ و حتی حرفه ای ترها نیز به این صنایع فقط برای چاپ مطلب در هفته نامه و روزنامه و .... نگاه می کنند؛ نه بعنوان یک صنعت پویا که میتواند واردات ارزی را در کشور به دنبال داشته باشد.
از آنجمله صنایع می توان به صنعت سینما و صنعت موسیقی اشاره کرد، که خوشبختانه در ایران در حال رشد است، ولی متاسانه شامل ایراد فوق است.
دو صنعت یاد شده سالهاست که در ایران فعال هستند و البته عمرشان نیز از نیم قرن (البته بعنوان حرفه ای) گذشته است. موسیقی وتاتر به عنوان تفریح و درباری، قدمتی طولانی در ایران دارد که حتی می توان به جرات قدمت این دو را پانزده تا بیست قرن تخمین زد- اگر اشتباه نکرده باشیم-. اما صورت حرفه ای آن که در موسیقی به صورت آلبوم و سینما به صورت حلقه های فیلم می باشند، از نیم قرن گذشته است. سینمای حرفه ای ایران با بازیگران قدیمی و تاتر ایران همچون ژاله علو، جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی، مرتضی احمدی و ... آغاز گردید و به محمد علی فردین، رضا بیک ایمانوردی، بهروز وثوقی، ایرج قادری، مهدی ملک مطیعی و .... رسید و بعد از انقلاب نیز در دست بازیگرانی همچون فرامز قریبیان، خسرو شکیبایی، مرحوم هادی اسلامی، امین تارخ، فرامرز صدیقی و .... بود و تاکنون نیز که بازیگران جوان و جویای نامی همچون مجید صالحی، محمدرضا گلزار، شهرام حقیقت دوست، حسام نواب صفوی، ابوالفضل پورعرب، علی قربانزاده و ..... در آن نقش آفرینی می کنند، بصورت حرفه ای عمل می گردد.
در اوایل سده کنونی سینمای صامت نیز آغاز بکار نموده بود- فیلم دختر لر-، اما سینمای حرفه ای با فیلمهای حماسی- تاریخی آغاز و سپس به فیلمفارسی رسید و در آخر که اکنون دوره آن می گذرد، تمامی فیلمهای حماسی، فیلمفارسی، اجتماعی، فرهنگی و .... همزمان در حال ساخت است.
موسیقی حرفه ای با اساتید بزرگی همچون استاد غلامحسین بنان، داریوش رفیعی و .... آغاز گردید و سپس در مقطعی کوتاه در دوره قبل از انقلاب به انحرافات و ابتذال کشیده شد و بعد از انقلاب، پس از مدتی سکوت و سکون، در اواسط دهه هفتاد دوباره استارت قوی خود را زد.
هر چند هر دو صنعت در ایران فعال است، اما پویایی خاصی را در آن نمی بینیم. علت این امر در سرمایه گذاری است که سود و حتی در برخی موارد برگشت اصل را به دنبال نداشت. متاسفانه عدم حمایت دولتمردان- عدم پرداخت وامهای مناسب و سریع و با بهره کم به تهیه و تولید کنندگان- و صدا و سیما از این دو صنعت باعث عقب گرد در این دو صنعت عظیم گردید. سینمای ایران بخاطر فروش گیشه به سوی فیلمفارسی باز می گردد.- البته کارشناسان سینمایی با نام فیلمفارسی موافق نیستند-. قهرمانی که عاشق می شود، سپس مشکلی برایش پیش می آید، و معلوم نیست که یک ناجی چگونه و از کجا فی الفور در صحنه نمایش ظاهر می شود و تمامی مشکلات قهرمان فیلم را از بین می برد تا قهرمان یا همان نقش اول فیلم با معشوقه خود ازدواج کند؛ و البته قهرمان در چندین زد و خورد به تنهایی حریف صدها نفر دیگر می گردد.( که البته هم اکنون سینمای هند از اینگونه سناریوها استفاده می کند)- رجوع شود به فیلمهای فردین- و یا پسری از پائین شهر با ظاهری زیبا، عاشق دختر بالا شهری می گردد و پس از کش وقوسهای فراوان بخاطر مرگ از معشوقه خود جدا می گردد- رجوع شود به فیلمهای فرزان دلجو-.
موسیقی نیز راهی را رفت که سینما دنبال کرده بود. یعنی عقب گرد محض. در ابتدای دهه هفتاد خوانندگانی چون عباس بهادری، فرهاد کاظمی و .... به موسیقی ایران گام نهادند، که موسیقی کلاسیک ایرانی را به نمایش گذاردند. سپس با ظهور خوانندگانی چون خشایار اعتمادی، علیرضا عصار، حسین زمان، شادمهر عقیلی، قاسم افشار و دکتر محمد اصفهانی موسیقی ایران پا به موسیقی پاپ نهاد. که از میان این ۶ نفر آغازین دوره جدید موسیقی پاپ، شادمهر عقیلی و محمد اصفهانی موفقترین خوانندگان بود؛ که متاسفانه با سنگ اندازی چند خواننده تازه به دوران رسیده برای شادمهر، و بی تدبیری مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مقدمات عزیمت شادمهر به کانادا فراهم شد و آن طرف ماجرا هم دکتر محمد اصفهانی که جزء موفقترین خوانندگان بعد از انقلاب بود- شاگرد استاد محمدرضا شجریان- متاسفانه بخاطر فشار عده ای خاص که با کمک برخی جراید انجام شد، محمد اصفهانی ناچارا به موسیقی پاپ- سنتی رو آورد. و طرفداران سرسخت خود او و موسیقی پاپ را از این دو نعمت بطور همزمان محروم کردند. پس از طی این مدت شاید حدو پنچ تا هفت سال، چیزی حدود یکصد خواننده جدید به بازار آمدند که حدود۹۰% آنها بخاطر ارائه کارهای ضعیف و غالبا ناهمگون چه از نظر خوانندگی و چه از نظر آهنگسازی – بخصوص مورد دوم که بسیاری از اساتید از آن ایرادات خاص و فنی می گرفتند – از دور رقابت خارج شدند و عده ای خاص نیز که توان ایستادگی تا آلبوم دوم را پیدا کردند، از آلبوم دوم به بعد خود را کنار کشیدند. اما درمیان آنان خوانندگان بزرگی همچون مانی رهنما، امیر تاجیک، مهران احراری، بنیامین بهادری، مجید اخشابی و ... نیز حضور داشتند که به خاطر غنای موسیقیایی و شعر توانسته اند در عرصه موسیقی بدرخشند. ناگفته نماند، بودند خوانندگانی که صدای زیبا همراه غنای موسیقیایی داشتند، اما شانس با آنان یار نبود و ناچار شدند به خانه بازگردند. بنابراین می بینیم که دو صنعت سینما و موسیقی در ایران شباهت زیادی به یکدیگر دارند. بزرگترین علت عقب ماندگی این دو چیست؟ دلیل عقب ماندگی و عقب گرد را باید در صدا وسیما جستجو کرد. در حالیکه هر سال صدها آلبوم موسیقی لس آنجلسی که غالبا مبتذل و دارای ایرادات فنی موسیقی هستند و یا فیلمهای هالیوود و بالیوود وارد کشور می شوند، و حتی رسانه ملی از آنها حمایت می کند، اما توجه و حمایت گسترده خود را از این دو صنعت داخلی برداشته است، در حالیکه آلبومهای موسیقی لس آنجلسی و حتی فیلمهای خارجی باعث خروج میلیاردها دلار ارز از کشور می شود، هر هفته شاهد پخش دهها فیلم سینمایی از سینماهای انگلیس، آمریکا، آلمان، فرانسه و پخش موسیقی های تکراری و تاریخ مصرف گذشته هستیم. و یا حتی اگر فیلمهای ایرانی پخش شود همه ساخته دهه شصت شمسی می باشد که پخش آنان نیز کمک شایانی به سینمای ایران نمی کند.
اما در موسیقی ماجرا کمی فرق می کند. صدا وسیما در انحصار پخش صدای چند خواننده شناخته شده قرار گرفته است. علیرضا افتخاری، علیرضا عصار، ناصر عبداللهی و محمد اصفهانی بیشترین آهنگهای پخش شده را در صدا و سیما دارا هستند. در میان آنان خوانندگان جوان و جدید جایی ندارند و اگر ترانه ای از آنها در این سازمان پخش شود مربوط به شبکه های رادیویی جوان و ورزش است. در حالیکه می توان با یک برنامه ریزی صحیح هر دو صنعت را از ورطه ورشکستگی و عقب گرد نجات داد.
سینمای بالیوود- هندوستان- در طول سال چیزی در حدود دو هزار حلقه فیلم تولید می کند. هندوستان یکی از عظیم ترین درآمدهای خود را مدیون بالیوود است، در حالیکه غالب فیلمهای آنان برگرفته از همان فیلمفارسی ما ایرانیان است.( نکته جالب این است که برخی از فیلمهای سینمای هندوستان با فیلمهای ما شباهت کامل دارند و مردم ما فکر می کنند که سینمای ایران از بالیوود تقلب کرده است، در حالیکه این موضوع دقیقا معکوس است؛ زیرا بالیوود در طول یک سال تمامی فیلمنامه های سینماهای دنیا را جمع آوری می کند و با اضافه کردن چند متن برای هندی کردن فیلم و رقص و آواز به هر بهانه ای آن را دوباره تولید می کند)
سینمای هالیوود- ایالات متحده آمریکا – نیز بخاطر سینمای اکشن توانسته است، جای خود را در دل هواداران خود در سراسر دنیا باز کند و حتی از این طریق توانسته است که بسیاری از القائات دولتمردان آمریکا را به بینندگان داخلی و خارجی انتقال دهد؛ و جالبترین نکته این است که سینمای هالیوود و بالیوود در تلویزیون ایران جای خود را باز کرده اند، اما صنعت سینمای ایران که در حال ورشکستگی است، هنوز نتوانسته است جایگاه خود را در این رسانه ملی بدست آورد.
با آنکه هراس از ازدیاد مطلب دارم، اما ناچارم برای تکمیل سخنان خود این مطلب را ادامه دهم.
ابتدا از موسیقی آغاز می کنم. آیا می دانید چرا دولت آمریکا از خوانندگان لس آنجلسی و عقاید آنان حمایت می کند؟ شاید باور نکنید! اما واقعیتی انکار ناپذیر که فقط بخاطر منافع و منابع مالی است که از آنان حمایت می شود. دولت آمریکا وقتی دید که نمی تواند بر حکومت جمهوری اسلامی سلطه یابد و دستش از ذخایر این کشور بخصوص نفت کوتاه ماند، به دنبال راهی دیگر برای برگشت درآمد خود از طریق می گشت، تا ارز را از ایران خارج و اکثر آن را به آمریکا وارد کند. بهترین راه برای خروج ارز از ایران، صادر کردن کالایی بود که ایرانی ناخودآگاه به آن تمایل نشان دهد. بنابراین صنایع خودرو سازی و لوازم خانگی نمی توانست ایرانی را به این راحتی تحت تاثیر قرار دهد. پس تلاش خود را بر پرورش استعدادهای خوانندگی گذارد و سعی نمود تا با تولید و پخش آلبوم از خوانندگان رانده شده از ایران، کم کم بر خروج ارز از ایران - بصورت غیر مستقیم- تسلط یابد. هر چند این مورد به طور معکوس نیز بوده است. یعنی خوانندگان داخل کشور با ارائه و صادرات آلبوم موسیقی خود توانسته اند ارز را به این کشور وارد کنند.- مانند آلبومهای استاد شجریان، و برخی دیگر همچون دهاتی شادمهر، اسکناس دکتر شاهکار بینش پژوه، دورنگی بهنام صفاریان و غیره.- اما به آن مقداری نبوده و نیست که جبران ارز خارج شده را نماید.
اکنون که این معادله بطور کامل به هم خورده است. زیرا با کاری که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با شادمهر عقیلی انجام داد و این آهنگساز و خواننده محبوب مردم از ایران خارج گردید، نیمی از معادلات را به هم زد. با توانی که شادمهر داشت می توانست جلوی مقدار زیادی از خروج ارز را، از کشور بگیرد، اما اکنون خود شادمهر باعث خروج مبالغ هنگفتی از ارز ایران شده است. بطور واضح یعنی اینکه به جای آنکه ما صادر کننده آلبومهای شادمهر برای ۲ میلیون ایرانی مقیم کانادا و ۵ میلیون ایرانی مقیم آمریکا و حدود ۸ میلیون ایرانی مقیم اروپا باشیم، وارد کننده آلبوم این خواننده هستیم. تقریبا ۲۵ میلیون ایرانی در خارج از ایران ساکنند- حتی بیشتر-، اگر یک آلبوم از ایران به این کشورهای صادر شود و هر آلبوم اگر دو دلار وارد کند و یک میلیون ایرانی این آلبومها را خرید کنند تقریبا دومیلیون دلار معادل یک میلیارد و نهصد میلیون تومان واردات ارزی خواهیم داشت. حال این مسئله معکوس شده است. زیرا جمعیت ایران تقریبا هشتاد میلیون نفر است که اگر ده میلیون نسخه یک آلبوم در داخل کشور خریداری شود، و به ازای هر آلبوم فقط دو دلار خارج گردد- که در اکثر مواقع بیشتر نیز هست- بیست میلیون دلار از ایران خارج گردیده؛ یعنی به عبارتی بالای هیجده میلیارد تومان. و این یعنی ضعیف کردن بازارها و چرخه اقتصادی داخلی. هر چند فکر می کنیم که این مبلغ در مقابل ارقام واقعی بسیار ناچیز است.
اکنون ماجرای شادمهر عقیلی تمام شده است. باید فکری به حال خوانندگان دیگر کرد. از وزارتخانه های مربوطه گرفته تا صدا وسیما که باید از همه آنان حمایت کند، تا جلوی این همه خروج ارز را بگیرد. نه با زور!!! که با برنامه ریزی صحیح! قبل از آنکه عده ای سر خورده و گوشه گیر شوند و عده ای نیز به لس آنجلس و شهرهای حومه- با خنده بخوانید- بروند و آنجا مثلا با افتخار خواننده شوند.
اما بحث سینما کمی متفاوت تر است. اکثر تولید کنندگان و تهیه کنندگان فیلم با ترس و بیم از شکست خوردن فیلم در گیشه، اقدام به تهیه فیلم می کنند. حال چه شکست بخورد و چه شکست نخورد، سر آخر سر از موسسات رسانه تصویری در می آورند، که حقیقتا ارزش آن پرداخت نمی گردد. بنابر این صدا و سیما به عنوان حامی سینما و تولید کنندگان فیلمهای سینمایی و تشویق آنان، باید اقدام به خریداری و پخش این تولیدات داخلی نماید؛ نه آنکه خود فیلمهای سینمایی بسازد و فقط در تلویزیون پخش کند - رجوع شود به ظهر های جمعه شبکه اول سیما- و تقریبا سینما را غیر فعال کنند. می دانید اگر فیلم سینمایی تولید نشود چند صد هزار نفر بیکار خواهند شد؟!
جالبترین نکته در این ماجرا این است که سران مملکتی به مردم پیشنهاد استفاده از محصولات داخلی را می دهند، اما در عمل خودشان از این امر امتناع می کنند.
امیدواریم راهی را که صدا و سیما در پیش گرفته، مورد اصلاح قرار گیرد، تا شاهد رشد و شکوفایی این دو صنعت عظیم باشیم.